Sunday, October 2, 2011


این حجله های تنها را می بینم

و انگار برادرم را دیده ام 

و تمام مرا می سوزانند
 
این نام های پر پر شده را میخوانم
 
و انگار نام خواهرم را شنیده ام
 
و تمام حضور مرا به آتش می کشند
 
این حجله ها ... و نام ها ... و یادها ...
 
انگار خاکسترمرا بی خانه تر از خود من میکنند
 
مگر نمی بینی ... ؟
 
نگهدارندگان جهنم ... در بزم ابلیس ... ای داد
 
ما را از گناهان کرده و ناکرده مان آویزان کرده 
اند؟
 
به کدام گناه ما را به جهنم آورده اند
 
که اینگونه قبل از مرگ مجازات میشویم ؟
 
بی پایان ... بی پایان
 
اما ...
 
خاکسترمان را بگذار بی سرزمین بماند
 
مگر نمی دانی ؟
 
خاکستر عشق ... خاکستررنج
 
آخر سر
 
جایی
 
روزی
 
ققنوس خواهد شد ...


No comments:

Post a Comment