Saturday, January 21, 2012

من فرشته ها را باور دارم


من فرشته ها را باور دارم ...
وقتی ... مردی زیر گوش های کر من ...
کنار خیابان ... ناله میزند ...
و باز هم ... به فردا ... نگاه میکند ...
و به روزی می اندیشد ...
که شاید مثل این روزها نباشد ...
و هیچ پدری ... ناله های کودکش را نشنود ...
من فرشته ها را باور دارم ...
وقتی زنی ... کنار چشم های کور من ...
پایین همین پنجره ..
 نای ایستادن ندارد ...
و باز هم ... دلش ...
 برای کودک در خانه مانده اش
 ضعف می رود ...
همین جا که من بی دردسر ... به دنیا و مردمانش ...
هی غر میزنم ...
وهی کاغذ سیاه میکنم ...
و انگار دردهای بی دردی ام چاره ندارد ...
من فرشته ها را باوردارم ...
...................................................................
وقتی کودکی ... همین جا ... نزدیک خواب زدگی هایم ...
نمی خوابد ... نمی خوابد ...
چرا که ... در انتظار پدر است ...
که از خیابان برگردد ...
 و دستمزد ناله هایش را بیاورد ...
نمی خوابد ...
چرا که  در انتظار مادر است ...
که بلند شود ... بیاید ... دست خالی ...
روی همین زمین سرد ...
کنار کودک آشفته اش ضعف کند ...
من ... چاره ای ندارم ...
جز اینکه ...
فرشته ها را باور داشته باشم ...
……………………………………………………..
امشب مردی ... زیر پنجرهء کسی میمیرد ...
امشب زنی ... زیر گوش بی کسی هایش  مینالد ...
امشب کودکی ... دور از چشم همه ... می گرید ...
و من دلم خوش است ...
که به جای آدم ها ...
فرشته ها را ...
باور کرده ام ...

2 comments:

  1. این شعر نشانی از بینشی حقیت گرا نگاهی وسیع و عمیق به جامعه انسانی و درک مصایب بشری دارد احسنت و ماشاءالله

    ReplyDelete