Wednesday, May 23, 2012

تعبیر خواب


من خواب دیدم
که عاشق شده ام
من خواب دیدم
که کسی هست

من
خواب دیدم
که دلخوشم
و دیـــــوارها
برای " تکیه " اند
نه ریختن ...

من زنی بودم
که زیاد خواب می دید
و تعبیر همه رویاهایش
" وارونه " بود

من باور کرده بودم
آنهایی را
که گفته بودند
خواب هایم
همه "خیــر" خواهند شد
وگرنه از همان اول هم
به دیوارها
اعتـــــــمادی نبود

دیکتاتوری پدرم


پدرم دیکتاتور نبود
اما هرچه بود
من مجبور شدم یاد بگیرم
قربانی شوم     
پدرم شاید فکر می کرد
دیکتاتوری چیز عجیبی ست
که او از پسِ آن بر نمی آید
فکر می کرد
همین که       
 مچم را می گیرد
 وقتی به خیالش
 خطا کرده ام
و مرا نمی کشد
حتـــــــــــــــــما
خوب پدری ست
من قربانیِ یک عمر
دموکراسیِ خیالی پدرم
شده ام
که حالا
نمی توانم
سرم را بالا بگیرم
حتی وقتی
دارد به باد می رود

Friday, May 4, 2012

محو


یک دست بکشی
محو می شود
همین دل بستگی های مه آلود

یک نفس گرم می خواهد
می بینی ؟
همه اش بستگی دارد
به یک "ها"
مثل همان قلبی که می کشی
روی شیشه
وقتی حوصله ات سر می رود
حالا تسلیم روزهای کسالت بار
تسلیم عاشقی شده ای
قشنگ است ؟
باشد

یک نفس
یک "ها" ... همه اش را
محو خواهد کرد