تکرار می کنم
دلتنگی های من
از عمق آغوش تو
خیلی کمتر است
و قد هر بهانه
تا سر بازوانت هم نمی رسد
فقط نمی فهمم
اعتمادی هست
به این عاشقانه
یا به من حتی ...
که زبانم هیچ وقت
به درازی شب ها نمی شود
و واژه را
بر عکس این همه اشکِ بی دلیل
کم می آورم
اما اقرار می کنم
منتظر معجزه بودم
چیزی بیشتر از جسارتِ تاریخ
که پیدایت شد
و من چقدر دلم می خواست
آخرین پیامبر جهان می شدم
که اثبات حرفم تو باشی
اعتراف می کنم
که فهمیده
ام
همه کافر بوده اند
عشق هرگز یکی نبود
و حجم بودنت
از باور تمـــــام مردم این دنیا
برای من
آشناتر است