تو
و دق مرگیِ روزهای رفته ات ...
من
و دلمردگی روزهای نیامده ام ...
و امـــــــــا او ...
که هر روز
درگیرِ دلخوشی های نداشته اش
به یک بهانه می خواهد مـــــــن را خط بزند
تا تـــــــــــو را
از سر بنویسد
باور کن
یک جای کار می لنگد
که همـــــــه
دیـــــــر به هم می رسند
وگرنه
اینهمه آدم
" دست به عصا "
دنبال عشقی نبودند
که شایــــد
روزی
به یک جایی برسد
و دق مرگیِ روزهای رفته ات ...
من
و دلمردگی روزهای نیامده ام ...
و امـــــــــا او ...
که هر روز
درگیرِ دلخوشی های نداشته اش
به یک بهانه می خواهد مـــــــن را خط بزند
تا تـــــــــــو را
از سر بنویسد
باور کن
یک جای کار می لنگد
که همـــــــه
دیـــــــر به هم می رسند
وگرنه
اینهمه آدم
" دست به عصا "
دنبال عشقی نبودند
که شایــــد
روزی
به یک جایی برسد
No comments:
Post a Comment