Saturday, December 28, 2013

گم و گور



عاشق گورش را گم نمي كند
يك وجب خاك پاي تو را
دو دستي مي چسبد
تا هزار سال سپيد
به هزار روي سياه
نشان دهد

بايد آدمها بفهمند
قصه ء عاشقي

شايد
كه سري دراز دارد
اما من سرم
فقط
براي گم نكردن گورم
از كنار تو
درد مي كند


Monday, December 16, 2013

شب یلدا

کنارم که باشی
بغضی برای شکستن نیست
عشق سرخ است
و من
تمام دلیل های دنیا را
برای دوست داشتنت
دانه دانه
-شیرین-


به پای تو می ریزم
کنارم که باشی
این چهار دیواری
اختیاری ست
و سالنامه ها
هر شبی را که
مـــــن می گویم
یلدا، اعلام خواهند كرد

Friday, November 15, 2013

آتش بس

دو بار
دلت براي من تنگ مي شود
يك بار وقتي مرده ام
يك بار اما
وقتي آرزو مي كني
كاش مرده بودم

زني كه ديگر
صدايش را نمي شنوي
به خاطر تو
جنگ هاي زيادي به خود ديده ست

خبر نداري مگر ؟
عشقي كه از پا افتاده ست
آخر از دست مي رود

خوشحالي نكن
اعلام آتش بس
هميشه هم
نشانهء پيروزي نيست ...

Saturday, November 2, 2013

فــــــــــرودگاه



از ســـفر می ترسم
وقتی
مقصد تو نیستی
نگاهم می کنی ...
گریه ام می گیرد
و لبخندی که می زنم

مثل تمام پروازهای راه دور
به تأخیر افتاده است

بغض بزرگی دارم
که با وسواس


در چمدان جا می دهم
فرودگــــــاه که شوخی نیست
بدون بغض
به هیـــــــچ مرز هوایی راهت نمی دهند
_ بغض هویت مسافر است انگار ! _
می پرسی : چیزی جا نگذاشته ای ؟
" مـــــــــــــن خودم را جا گذاشتم "

مسافرین محترمِ ...
"بدرقه کنندگان عزیز را هم دیگر نمی گویند "
به لحظات ویرانی تان نزدیک می شوید

لال می شوم
تمــــــــام عشق را در دست های تو می ریزم
و چمدان
نعش مــــــرا با خود می برد

Sunday, October 20, 2013

مهــــــــــــــر حلال



عشق زنده وکیل نمی‌خواهد
آدم زنده اما ...
محکوم که می‌شود
به یک عمر انفرادی
مهرش را هم
_که بر دل کسی ننشست_


هزار بار حلال کند
جانش آزاد نخواهد شد

Wednesday, September 25, 2013

دست های تو


هــــــــمیشه که نمی شود
بی دغدغه ماند
هــــــــــــمیشه که نمی شود
بی دلهــــــــــــره رفت

یک وقت دلت می خواهد
زمین و زمان
زیر و رو شود
و تو در دست هایش جا بشوی

ببین !


چه می ترسم
و چه دست های تو خوبند
حتی اگر دلم
ایـــــــــــــــن همه
زیر و رو  شود

هـــــــــــــمیشه که نمی شود
همه چیز داشت

آماده ام
همهء دلهره های زمین را
یک زمان
به من بدهند

هــــــــــــــــــمین دست های تو ...
بس است دیگر

Sunday, September 8, 2013

بودنت



چقدر بودن تو خوب است 
و من چقدر باور نمیکردم
بودن کسی 
حتی برای گاهی
اینهمه خوب باشد 
این باورم بود



و چقدر خوب است که کسی بیاید
و باورهای تلخت را
به این سادگی
تنها با بودنش ...
از تو بگیرد

Thursday, August 29, 2013

قـــــــــــرار


قـــرار نيست
كسي بفهمد


چرا جيغ ميكشم
و چند دقيقهء كر و لال
مثل يك بمب ساعتي

مرا
منفجر كرده است

قـــرار
كسي بفهمد
چرا گريه مي كنم
و چند ثانيهء پر جدال
مثل بالشي
روي صورت مقتول ...
صداي مرا خفه كرده ست

ما خيلي قرارها نداريم
مثل همهء قول هاي دنيا
كه نارس از دست مي روند
مثلِ ...
حواس آن مرد
كه جايي دور پرت شد
و زني كه قرار نبود
از چشم مردش بيفتد

مثل مــــن !
كه يك عمر بي قرارم
و هيچ كسي نفهميد
اما ...
صبر كن ببينم
مگر قرار نبود
تــــو
مثل كسي نباشي ؟

Monday, August 19, 2013

بود و نبود


يكباره بودي و
من
هزار بار زنده شدم
نكند نباشي و
من ...
هزار بار
جان بـــكنم

Wednesday, August 7, 2013

مـــــــــرداد

سوگند به حضور نجیبت 
مــــــــردادی من ...
 
دست سالنامه ها رو شد 
بس که از فصل ها گفتند
چه دروغ ...

و از روزگاری که می گذرد
به دروغ ...

تو آمدی
و من فهمیدم 
تابستان فقط نامی ست
که به فصل عشق داده اند ...

و روزگار ...
انگار تازه می گذرد 
بر مدار من !

و دلم را چیزی 
جز حضور تو 
خوش نمی کند 

حیـــــف 
که هیـــــــچ تقویمی
جهان را 
از بدو تو 
آغاز نکرده است 

Friday, July 26, 2013

حضرت علی




دردی ست در این دل که در این دیدهء تر نیست
ایـــن جامهء خـــونین به تنش رخت سفر نیست

بر خــــاک نشاندند ســـر و پیکر ســـرخش
از ضجه چه سود است ولی کار دگر نیست

این قصه چه تــــلخ است که ناحق بدرانند
حق مـرد و صد افسوس که این قصه به سر نیست


شــــاید هــــمه در عرش خدا اشک فشانند
این شب که چه تار است و در آن هیچ سحــر نیست

Sunday, July 21, 2013

مرده ام ...



 یخ بسته ام
نه مثل این شهر ماتم زده
 که شاید
 امیدی باشد برای گرم شدنش
مثل اینکه مرده باشم
و دیگر
 هیچ کس
 به دیدنم نمی آید

خاک گرفته ام
نه مثل  پنجره ای
 که  شاید
 دستی
 غبارش را بگیرد
مثل اینکه
 با خاک
در آمیخته ام
و دیگر هیچ کس
مرا به خاطر نمی آورد
مرده ام
و تو هم انگار
 مرا فراموش کرده ای 

خاک شده ام
و انگار تازه فهمیده ام
که چرا میگویند
خاک سرد است
من ...
در دلت خاک شده ام
 تو         
 مرا فراموش کرده ای
و من چنان مرده ام 
که انگار
هرگز
" نبوده ام " ...