یخ بسته ام
نه مثل این شهر ماتم زده
که شاید
امیدی باشد
برای گرم شدنش
مثل اینکه مرده باشم
و دیگر
هیچ کس
به دیدنم
نمی آید
خاک گرفته ام
نه مثل
پنجره ای
که شاید
دستی
غبارش را بگیرد
مثل اینکه
با خاک
در آمیخته ام
و دیگر هیچ کس
مرا به خاطر نمی آورد
مرده ام
و تو هم انگار
مرا فراموش
کرده ای
خاک شده ام
و انگار تازه فهمیده ام
که چرا میگویند
خاک سرد است
من ...
در دلت خاک شده ام
تو
مرا فراموش
کرده ای
و من چنان مرده ام
که انگار
هرگز
" نبوده ام " ...
No comments:
Post a Comment