پریشان بود
فکر می کرد طوفان زده ست
بارها برای خودش
و کشتی های غرق شده ش
کابوس ها دیده بود
شناور در يك تسليم رام
دست و پا بزن مــــــــرد!
هنوز زنده ای
و آنها که بیرون از اینجا
عزای تو را , ادا در می آورند
ندانسته اند ...
دریا !
فقط مـــــــرده ها را
به بیرون پرت می کند
اگر مایل به تبادل لینک بودید به وبلاگ من هم سری بزنید
ReplyDeleteخرده اشعاری داریم
(زیباست ابیات تان بانو )