Thursday, June 26, 2014

دو سال



چاره اي نيست
جز اينكه
بخواهي دوستت داشته باشم

من
دو بار
سيصد و شصت و پنج روز
خوشبخت بوده ام
به اندازهء يك پرندهء گيج
وقت باز شدن پنجره

به قدر تنهايي هزار و سيصد و
چند ساله ام ...
باز هم دلهره ها كشيده ام
مبادا كه نباشي ...

تو از سر تنهايي
من از سر دلخوشي

فرقي هم نمي كند

تو چاره اي نداري
جز اينكه بخواهي
دوستم داشته باشي

Sunday, June 8, 2014

مسافر



دختري كه گوشهء دلش را
قطار كشيد و برد
هنوز هم
به مسافري فكر مي كند
كه او را از كنار ريل بلند نكرد
مسافري كه حالا
يك دست داشت
دو چمدان
و بليط بخت آزمايي اش را
كه برنده نبود


به جاي
بليط قطاربرداشته بود

كسي نفهميد
مرد كجا پياده شد
اما دخترك
از بخت بد
روي ريل ها
با دلي
كه ديگر گوشه نداشت
از زندگي
پياده شده بود