چاره اي نيست
جز اينكه
بخواهي دوستت داشته باشم
من
دو بار
سيصد و شصت و پنج روز
خوشبخت بوده ام
به اندازهء يك پرندهء گيج
وقت باز شدن پنجره
به قدر تنهايي هزار و سيصد و
چند ساله ام ...
باز هم دلهره ها كشيده ام
مبادا كه نباشي ...
تو از سر تنهايي
من از سر دلخوشي
فرقي هم نمي كند
تو چاره اي نداري
جز اينكه بخواهي
دوستم داشته باشي
جز اينكه
بخواهي دوستت داشته باشم
من
دو بار
سيصد و شصت و پنج روز
خوشبخت بوده ام
به اندازهء يك پرندهء گيج
وقت باز شدن پنجره
به قدر تنهايي هزار و سيصد و
چند ساله ام ...
باز هم دلهره ها كشيده ام
مبادا كه نباشي ...
تو از سر تنهايي
من از سر دلخوشي
فرقي هم نمي كند
تو چاره اي نداري
جز اينكه بخواهي
دوستم داشته باشي