اشک
چقدر گریه میکنم 
 
و چقدر خالی نمیشوم  
 
و چقدر هر چه بیشتر اشک می ریزم
 
بیشتر رنج میبرم
 
من از این لحظه های آشفته چه میخواهم؟
 
میدانم که دیگر آرامشی نیست
 
و باز هم طاقت می آورم
 
و باز هم اشک می بارم...
 
و هر بار قلبم میمیرد
 
و هر بار دلم میلرزد
 
و دیگر چه فرق میکند
 
که این غصه را این اشک بشوید یا نه
 
حالا که میبینم 
 
حالا که میدانم
 
آب از سر دلم گذشته است
 
 
 
 
 
 
          
      
 
  
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
No comments:
Post a Comment