سوگند به حضور نجیبت
مــــــــردادی من ...
دست سالنامه ها رو شد
بس که از فصل ها گفتند
چه دروغ ...
و از روزگاری که می گذرد
به دروغ ...
تو آمدی
و من فهمیدم
تابستان فقط نامی ست
که به فصل عشق داده اند ...
و روزگار ...
انگار تازه می گذرد
بر مدار من !
و دلم را چیزی
جز حضور تو
خوش نمی کند
حیـــــف
که هیـــــــچ تقویمی
جهان را
از بدو تو
آغاز نکرده است
مــــــــردادی من ...
دست سالنامه ها رو شد
بس که از فصل ها گفتند
چه دروغ ...
و از روزگاری که می گذرد
به دروغ ...
تو آمدی
و من فهمیدم
تابستان فقط نامی ست
که به فصل عشق داده اند ...
و روزگار ...
انگار تازه می گذرد
بر مدار من !
و دلم را چیزی
جز حضور تو
خوش نمی کند
حیـــــف
که هیـــــــچ تقویمی
جهان را
از بدو تو
آغاز نکرده است
No comments:
Post a Comment