Wednesday, September 25, 2013

دست های تو


هــــــــمیشه که نمی شود
بی دغدغه ماند
هــــــــــــمیشه که نمی شود
بی دلهــــــــــــره رفت

یک وقت دلت می خواهد
زمین و زمان
زیر و رو شود
و تو در دست هایش جا بشوی

ببین !


چه می ترسم
و چه دست های تو خوبند
حتی اگر دلم
ایـــــــــــــــن همه
زیر و رو  شود

هـــــــــــــمیشه که نمی شود
همه چیز داشت

آماده ام
همهء دلهره های زمین را
یک زمان
به من بدهند

هــــــــــــــــــمین دست های تو ...
بس است دیگر

Sunday, September 8, 2013

بودنت



چقدر بودن تو خوب است 
و من چقدر باور نمیکردم
بودن کسی 
حتی برای گاهی
اینهمه خوب باشد 
این باورم بود



و چقدر خوب است که کسی بیاید
و باورهای تلخت را
به این سادگی
تنها با بودنش ...
از تو بگیرد