Friday, February 28, 2014

زنده ...


پریشان بود
فکر می کرد طوفان زده ست
بارها برای خودش
و کشتی های غرق شده ش
کابوس ها دیده بود

شناور در يك تسليم رام

دست و پا بزن مــــــــرد!
هنوز زنده ای
و آنها که بیرون از اینجا
عزای تو را , ادا در می آورند
ندانسته اند ...
دریا !
فقط مـــــــرده ها را
به بیرون پرت می کند

سال تحویل



بيا
گوشهء دلم را بگير
جايي پهن كن
كه بوي بهار به آن رسيده باشد

دلم سرد نيست

فقط
زمستاني ست
بي برف و يخ بندان
كه خيالت


هيچ !
به فكر كوچ نيفتد

صداي چشم هايت مي آيند
حول حالنا ...
چه خوب است كه چشم هاي تو
دعاي خير من است

عشق نو ...
تو را بر تن لحظه ها كرده ام
همين كه هستي
سرنوشت عوض مي شود

بدون تو
بعيد مي دانم
هيچ سالي
مرا تحويل بگيرد ...

Thursday, February 20, 2014

کــــــور



پشت پلك هر خيابان / مردي ست
كه رد شدن از عرض عشق
از طول درمان زخم هايش
دردناك تر است
پشت قلب هر شهر/ زني ست
كه گريهء دلواپسي هايش
خيابان هاي شهر را


خيس تر از باران كرده ست
كسي بيايد
به زن هاي عاشق بگويد
دست مردهاي شهر را بگيريد
از خيابان هاي خيس رد كنيد
"عشق " كورشان كرده ست

Sunday, February 9, 2014

قصه ...



ما قصه زیاد شنیده ایم
ما زیاد خوابیده ایم
و هیــــــــچ بوسه ای بیدارمان نکرد

زنان همه
مرده تر از آن بودند

که به یک بوسه
بیدار شوند

و مــــــردی شاید


آنقـــــــــدر بیدار نمانده بود
تا دلهــــــــره های یک شب زن را
حتی ...
در خواب ببیند

و مــــا هنوز منتظریم
که شب نرسیده
برای عمری آشفته خوابی
یک مشت شایعه بسازیم
و کنار قصه های خیالی
مفت مفت بمیریم