Tuesday, January 24, 2012

سادگی ...

به سادگی ...
هنوز به " یک حس " ...
به هر چه دلم میگوید ...
دل خوش کرده ام ...
به سادگی ...
هنوز یک دلبستگی ... یک حرف را...
باورمیکنم ...
درود میگویم .. به هر کس که آمد ... و رفت ...
و هی روی دلم پا گذاشت ...
و مبهوتِ نگاهم شد ...
اما حرفم را نفهمید ...
درود ... به همهء آنها که " ساده " می آیند  ...
و یک تکه از دل هرکس را بر میدارند و میبرند ...
برای روز مبادا ...
بازهم ... ساده مانده ام ...
قصه هایم ساده است ...
حرفهایم ساده است ...
شعرهایم ساده است ...
سادگی هایم را  دست کم گرفتند ...
و ندانستند ... سادگی هایم عجیب عمیق است ...
باز هم این دلم رهایم نمیکند ...
خط خطی نمیشود ...
یک چیزی مرا از درون پاک میکند ...
حتی همین حالا ...
که  زنی شده ام در آستانهء از هم پاشیدگی ...
چیزی مرا ...
به یک عشق نا ملموس و نیامده وصل میکند ...
یک چیزی ... که مرا از هیاهوی تلخ نبودنِ این همه آدمک ...
به مرزِ هیــــــچ نمیرساند ...
یک چیزی مثل سادگی ...
مثل همین لحظهء پر اشک ...
چیزی مثل من ...
که همیشه ... تنها مانده ام ...
و باور کرده ام ...
و ساده مانده ام ...

No comments:

Post a Comment