Monday, July 14, 2014

اسطوره



آماده ام زندگي كنم
يا بميرم
تنها اگر
تو فرمان دهي

حالا بيا
كنار سرزميني
كه فتح كرده اي
آرام بگير
تب جنگ گرفته اي
و شهر تسليم است

دست و پاي عشق را
بسته اند
و دنيا از چهار گوشهء زخمي
آويزان است

سپيد بختي
در شام آخرهاي زيادي
با مردمان دلداده
خداحافظي كرده ست

ديوانه نيستند اينها
كه سر خود را به باد داده اند
به نام عشق !

هيچ كس نمي فهمد
صبحدم روز بعد
آن چه
براي هميشه رفت
دل من بود

و از چهار چوب دنيا
آن كه مرا
به زمين آورد
دست هاي تو

و اين
عادت بد تاريخ است
كه اسطوره ها را
زودتر فراموش مي كند

وگرنه داستان تو را بايد
قرن ها تكرار كنند
سرداري كه مرا
بي جنگ
بي شمشير
تنها با دست هايش
فتح كرده بود

No comments:

Post a Comment